Posts Tagged ‘خواندن متون مطبوعاتی’
زندگی ما روی تارها
روز 5شنبه بحثی توی انجمن ادبی راه انداختم که بیا و ببین. گفتم عقیدهای هست که حوا از دندهی چپ آدم آفریده شده است، و این عقیده (هر چند به صورتی ضعیف) در اسلام هم وجود دارد. اعضا قبول نمیکردند و بعضی هم مطمئن بودند در اسلام چنین چیزی نیست، جوری که خودم هم به شک افتادم. دیروز توی گوگل عبارت «زن از دنده چپ» را جستجو کردم و به همان چیزی رسیدم که انتظارش را داشتم: این روایات در اسلام هم هست، ولی بیشتر بین اهل سنت، و گاهی هم بین علمای شیعه؛ و البته چیزی که مهم است این است که در باور عامه وجود دارد. این هم لینک مطالب اگر مایلید بخوانید.
http://www.hawzah.net/Hawzah/Questions/QuestionView.aspx?QuestionID=7374&LanguageID=1
http://www.askquran.ir/archive/index.php/t-1624.html
http://www.mostaghel.ir/content/view/2897/
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=19667&BookID=80833&Language=1
البته آخر وقت دیروز یک کار جدیتر هم داشتم: قرار بود محمد فایلهای pdf «صحبت نو» را بفرستد و یک غلطگیری اجمالی بکنم. تا آخر وقت معطلام کرد. تا 2 نصفه شب داشتم میخواندم و یادداشت میکردم و تصحیحهای لازم را برایش ایمیل کردم. البته 2 نصفه شب دیر نیست، ولی نه برای کسی که فردایش 6 ساعت کلاس دارد و تازه درساش را هم آماده نکرده است!
تازه آن موقع بود که یادم افتاد باید اسامی دانشجوهایی که نامهشان را برایم ایمیل کردهاند را یادداشت کنم. یک درس دارم به نام «نامهنگاری انگلیسی» و از دانشجوها خواستهام که مشقهایشان را برایم اینترنتی بفرستند. نمرهی بیشتری هم برایش گذاشتهام. تا کی میخواهند طرف اینترنت نروند؟ و مگر اصلاً کسی این روزها نامهی عادی هم پست میکند؟
یکی از اساتید دانشگاه آزاد لار یک مقاله نوشته با موضوع «تاثیر توکل به خدا در آرامش و خوشبختی انسان»، و شمارهی مرا از یکی دیگر از اساتید گرفته بود و از من خواست که چند تا کتاب و منبع انگلیسی برایش تهیه کنم. خدا پدر گردانندگان این سایت gigapedia.com را بیامرزد. 16 تا کتاب کامل به صورت pdf برایش گرفتم و زدم روی سیدی که فردا بهش بدهم.
دو تا از اساتید بخش خودمان هم دارند یک کتاب شعر ساده انگلیسی تهیه میکنند و از من خواستند چند تا شعر فارسی برایشان ببرم که هم ساده باشند و هم معروف. یک جستجو کافی بود تا شعرهای مصدق و فرخزاد و گلرویی و مشیری و … را پیدا کنم و پرینت و تمام. تماماش فقط نیم ساعت وقت برد.
اصلاً من تمام جزوههای درسهایی مثل «خواندن متون مطبوعاتی» و «ترجمهی ادبی» و «شعر ساده» و … را از اینترنت تهیه میکنم. همین جزوه ی متون مطبوعاتی را یکی از اساتید دانشگاه علمی-کاربردی هم برداشته که استفاده کند. برای درس امروز ترجمهی ادبی که دربارهی زبان داستان بود، رمانهای «بازماندهی روز» از کازوئو ایشیگورو و «سرگذشت هاکلبری فین» از مارک تواین را به صورت کامل انگلیسی پیدا کردم و صفحهی اولشان را کپی کردم و دادم دانشجوها که با هم مقایسه کنند و بعد هم ترجمهشان را، که هر دو کار نجف دریابندری است و چقدر هم محشر، پیدا کنند و ببینند این آقا چه زحمتی کشیده برای ترجمهی این دو رمان کاملا متفاوت. فکر کنم دارم دانشجوها را از ترجمهی ادبی ناامید میکنم! البته که باید فرق ترجمهی ادبی را با دیگر ترجمهها بدانند. چه مثالی بهتر از دریابندری؟ دفعهی بعد هم میخواهم ترجمههای متفاوت «شازده کوچولو» را بدهم مقایسه کنند.
غلامحسین هم آمد و گفت میخواهد یک نامه تشکر برای فیلیپ بنویسد. یک اکانت توی جیمیل برایش درست کردم و نامه را برایش تایپ کردم. چقدر آسان شده ثبت اکانت توی گوگل! همین هفته من 5-6 تا اکانت برای ملت ساختهام! بعد هم گفت میخواهد مدل جدید موبایل سامسونگ «اُمنیا» را ببیند. توی گوگل دیدیم. جالب بود.
این غلامحسین کابل شارژ آیپاد من را هم پس آورد، و من یادم افتاد که موزیک جدید ندارم که بریزم روی آیپاد. تازه فیلمهایم هم کمکم ته کشیدهاند. یک پدربیامرزی هست به نام «نیمو» که اینترنتی این چیزها را تامین میکند و لیست بلندبالایی هم دارد. خلاصه سرسری نگاهی انداختم و چندتایی فیلم و mp3 سوا کردم که فردا پسفردا سفارش بدهم بفرستد دم منزل. چه خوب است که حتی برای پرداخت پولش هم لازم نیست به خودت زحمت بدهی؛ از همین اینترنت پرداخت میکنی.
این وسط، چراغ دو تا از همکلاسیها و هماتاقیهای دانشگاه را هم توی جیمیل روشن دیدم و سلامی کردیم. عماد آقاجانی الآن رفته آلمان و فیزیک میخواند و البته برای خودش کار میکند. میگفت افتاده به خواندن دریدا و ویتگنشتاین! خودش هم خندهاش گرفته بود! سینا سمربافزاده هم برداشته رفته سوئد فوق گرفته، و الآن هم آنجا میپلکد و بر هم نمیگردد! آی میخندیم ما با هم.
گوگل ریدر یا همان گودر هم که هیچوقت بسته نمیشود. همیشهی خدا هم +1000 است! محمد یک پوشهی خوب درست کرده که همهی وبلاگهای گراشی تویش هست. همه را یکجا میخوانم و اگر نظری داشتم میروم سراغ خود وبلاگها. شئر کردن هم رسم بسیار پسندیدهای است. همین چند روز پیش محمد یک وبلاگ توپ شئر کرده بود که مال عباس کاظمی بود و دربارهی جامعهشناسی شهری نوشته بود. عالی! کلی هم وبلاگهای طنز دارم توی گودر که میشود باهاشان کلی تفریح کرد و خندید. یکیش هم همین کمیکهای گارفیلد که اسماعیل معرفی کرد. و به قول انگلیسیها «آخرین مورد ولی نه کماهمیتترین» هم سایتها و وبلاگهای خبری هستند که توی گودرم ریخته. خبر دست اول. 1 ساعت پیش. 2 ساعت پیش. دهکدهی جهانی همین است دیگر.
این وسط احتمالا یک سری کارهای دیگر هم کردهام که یا مهم نبودهاند؛ یا خیلی شخصی بودهاند و نمیگویم؛ یا یادم نیست و خلاصه بگذریم. آها! مثلاً سر زدن به فوروم رایانت و کلکل با برادر محترم، «هری پاتر»!
همهی اینها باعث شد با اینکه از صبح جمعه (یعنی دم ظهر جمعه دیگر!) تا آخر شب به اینترنت وصل بودم، نتوانم وبلاگ خودم را و وبلاگ «الف» را بهروز کنم. الآن این کار را کردم و عذاب وجدانام از بابت معطل کردن شما خوانندگان مشتاق برطرف شد!