ايزوپ

سنگينی تمام قصه‌های گفته و نگفته روی دوش ماست

آب‌نبات‌هایی از و برای بیتا

with 3 comments

درباره‌ی مجموعه داستانک‌های «تابی برای بیتا» نوشته مجید حلاجی (اوز)

البته نه در حد فاجعه، ولی خیلی حیف است تا جایی که جستجوهای من گسترش داشته- که معادل دقیقی برای کلمه‌ی انگلیسی Cute در فارسی پیدا نمی‌شود. مجموع معناهایی که این کلمه در انگلیسی به ذهن متبادر می‌کند، یعنی برآیندی از بامزه، کوچولو موچولو، ناز، تودل‌برو، نه خیلی جدی، در دست‌رس، با لحنی که می‌توان هنگام ادای آن به کار برد دقت کنید که ک در انگلیسی می‌تواند از فارسی متفاوت باشد و دوصدای هم‌زمانِ (دیفتانگِ)«یو» هم بعد از ک می‌تواند راحت کشیده و با شدت و ضعف‌های متفاوت ادا شود- ترکیب دلخواهی می‌سازد که آن را در موارد بخصوصی، مثلاً هنگام دیدن یک بچه‌گربه‌ی پشمالوی سفید و سیاه که از درد چشم‌هایش را بسته است، چون پنجه‌اش را در تنگ ماهی فرو کرده و البته ماهی بدجنس او را گاز گرفته، کاملا دلپذیر و مناسب می‌سازد؛ و متاسفانه بیشتر معادل‌هایی که در فارسی ذکرشان رفت (همان کلمات بامزه و کوچولو موچولو و ناز و …) آن را منتقل نمی‌کنند. من بعضی وقت‌ها کلمه‌ی «آب‌نبات» را به عنوان معادل این کلمه بیشتر از بقیه می‌پسندم چون حس می‌کنم ترکیب معنایی آن کلمه را تا حدی، حداقل بیشتر از بقیه معادل‌‌ها، منتقل می‌کند.

داستانک‌های آقای حلاجی در «تابی برای بیتا» هم به خاطر دارا بودن همان خصوصیات که حداقل دو بار تاکنون ذکرشان رفته (یعنی همان بامزه بودن و کوچولو بودن و ناز بودن و …) و البته به خاطر ارائه‌ی یک دختر کوچولوی کودکستانی به عنوان چرخاننده‌ی صحنه، cute هستند. شاید یک خواننده‌ی زیرک این سطور معناهای دیگر این کلمه‌ی cute، که همانا «نه خیلی جدی» و «در دست‌رس» باشند، را هم به یاد داشته باشد و بنابراین حس کند که نگارنده این داستانک‌ها را جدی نمی‌شمارد و پیش پا افتاده می‌داند؛ و یا این برداشت را بکند که نگارنده قصد داشته این مطلب را القا کند که آقای حلاجی از حسی که ما نسبت بچه‌های کوچولو داریم سوء استفاده کرده و با سوق دادن توجه خواننده به بامزگی‌های کودک‌اش، نوشته‌هایش را که شاید بیشتر از یک سری خاطره‌های فامیلیِ پدر و دختری نیستند به عنوان داستان قالب کرده است. هیهات! قصد نگارنده از اطلاق کلمه‌ی cute و این دایره‌ی معنایی جالب‌اش به این داستان‌ها، تنها و تنها خاطرنشان کردن این نکته‌ی به زعم نگارنده- اساسی است که این داستان‌ها را نه به قصد آموزش و یادگیریکه شاید فقط آخرین منظور خود نویسنده هم باشد- بلکه به قصد لذت بردن باید خواند، آن هم لذت بردنی لحظه‌ای.

و چه بهتر از این؟ آیا تصور این که یک نفر جلویمان بنشیند و از دختر کوچک‌اش بگوید و ما هم با ذوق با او گوش دهیم، سخت‌تر از این است که که مثلاً به حرف‌های یک من دو غاز سیاسی گوش دهیم؟ آیا فکر می‌کنیم شناختن این دختر خانم باهوش و بامزه از خلال داستانک‌هایی که پدر داستان‌نویس‌اش تعریف می‌کند و این گزاف نیست اگر بگوییم مجموع این داستانک‌ها تصویری از این دختر به ما می‌دهند که حس آشنایی عمیقی را در ما زنده می‌کنند، چون عملاً به کهن‌الگوهایی از قبیل دخترک بلا و پدر ناقلا، حاضرجوابی‌های بصیرت‌آور بچه‌گانه‌، دختر مونس پدر، و … تنه می‌زنند و کلیتی شبیه به یک رمان می‌سازند- بی‌اهمیت یا حتی کم‌اهمیت‌تر از شناختن مثلا فلان دانشمند یا دولت‌مرد است؟ هیهات! این دقیقاً احتمالاً- مثل این است که یک نفر ادعا کند خوردن آب‌نبات تصور کنید یک آب‌نبات نعناعی خنک کوچک را که میان‌اش را با شکلات پر کرده‌اند و مادرتان در یک بعد از ظهر داغ رمضان، وقتی که از دبستان برمی‌گردید برای افطار روزه‌ی کله‌گنجشکی‌تان به شما می‌دهد- از خوردن کله‌پاچه‌ی چرب و چیلی و مغذی دروازه اصفهان کم‌اهمیت‌تر است. نیست. این دقیقا مثل این است که من ادعا کنم نثری که من خودم را -و عجالتاً شما را- به خاطرش جر داده‌ام، بهتر از نثر ساده و بی‌تکلفی است که آقای حلاجی استفاده کرده است. نیست.

نوشته محمد را هم درباره این کتاب بخوانید. کتاب را هم از همانجا بگیرید!

Written by مسعود غفوری

دسامبر 2, 2010 در 2:30 ق.ظ.

3 پاسخ

Subscribe to comments with RSS.

  1. «تابی برای بیتا» بیشتر ثبت لحظاتی از زندگی و روابط (relationship) پدر- دختری ست تا اینکه الگوهای ثابت داستان نویسی را همچون تعلیق؛ گره سازی و گره گشایی و .. داشته باشد.اتفاقی نمی افتد اما شیرین است.

    Raheleh Bahador

    دسامبر 4, 2010 at 10:25 ق.ظ.

  2. سلام
    آدرس دریافت فایل ظاهراً مشکل داره.
    نقد آقای خواجه پور رو هم خوندم ولی چه فایده داره وقتی ابتدا خود اثر رو بدون ذهنیت قبلی نخونی!
    اما می خواستم بگم بعضی جملاتی که استفاده کرده اید بسیار طولانی و خسته کننده است.
    مثلاً
    «»»و چه بهتر از این؟ آیا تصور این که یک نفر جلویمان بنشیند و از دختر کوچک‌اش بگوید و ما هم با ذوق با او گوش دهیم، سخت‌تر از این است که که مثلاً به حرف‌های یک من دو غاز سیاسی گوش دهیم؟ آیا فکر می‌کنیم شناختن این دختر خانم باهوش و بامزه از خلال داستانک‌هایی که پدر داستان‌نویس‌اش تعریف می‌کند –و این گزاف نیست اگر بگوییم مجموع این داستانک‌ها تصویری از این دختر به ما می‌دهند که حس آشنایی عمیقی را در ما زنده می‌کنند، چون عملاً به کهن‌الگوهایی از قبیل دخترک بلا و پدر ناقلا، حاضرجوابی‌های بصیرت‌آور بچه‌گانه‌، دختر مونس پدر، و … تنه می‌زنند و کلیتی شبیه به یک رمان می‌سازند- بی‌اهمیت یا حتی کم‌اهمیت‌تر از شناختن مثلا فلان دانشمند یا دولت‌مرد است؟ هیهات! این دقیقاً –احتمالاً- مثل این است که یک نفر ادعا….»»»
    بهتر بود این جمله معترضه که با «این گزاف نیست» شروع می شود را جداگانه می نوشتید

    عارف رفیعی

    دسامبر 9, 2010 at 9:57 ق.ظ.

  3. من هم فایل پی دی اف «تابی برای بیتا» رو خوندم و واقعا لذت بردم
    اون هفته ای که قرار شد این کتاب نقد بشه نتونستم بیام انجمن
    نظرم رو راجع به این کتاب اینجا می گم
    وقتی می خوندم احساس می کردم با یه آلبوم عکس طرفم یه جوری شکار لحظه ها
    همه ی داستانک ها تصویر واضحی داشتن که می تونستی تجسم کنی هرچند کوتاه و لحظه ای اما جذاب و شیرین

    جمالی

    دسامبر 12, 2010 at 12:57 ق.ظ.


برای Raheleh Bahador پاسخی بگذارید لغو پاسخ